دنیایی که بر عکس نیست!

ساخت وبلاگ

آقای بیزنس مَن،آمده بود درباره اختلاف با زنش مشاوره بگیرد. بعد از تمام شدن صحبتمان، از روی صندلی پا شد که برود، انگار که بهش آمپول زده باشم، شروع کرد کمربند شلوارش را مرتب کردن!

یهو سوالی پرسید که انتظارش را داشتم: راستی! چرا کار دنیا همش برعکسه؟

-چطور؟

-این فاحشه ها که هر روز با این همه مرد می پرند، این قدر آماده هستن، سرزندن ، شادابن و خوشرو و خندانن اما چرا زن خود آدم که فقط با شوهرش سر و کار داره، این قدر بی حوصله و بی حال و دلگیره؟ اون فاحشه ها واسه اون همه آدم انرژی دارن ولی زن خود آدم واسه یک نفر انرژی نداره!

نگاهش کردم...نگفته بود که با فاحشه ها هم می پرد اما خب آدمی با این حجم سنگین از اختلاف و کشمکش با زنش، حالا که وضع مالی درست و حسابی دارد و جا و مکان این کار را هم دارد، می رود سراغ فاحشه ها که نیاز طبیعی خودش را برآورده کند.الان هم که آمده بود، بیشتر سوالاتش درباره مدیریت کردن بچه هایش بود، معلوم است زنه را فقط برای این که بچه هایش بی مادر نباشند نگه داشته وگرنه خودش را خلاص می کرد.خب! آقا در حال ارتباط با فاحشه ها، گویا به چرایی چنین وضعی هم فکر می کرد.جواب دادم:خب طبیعیه!

بهت زده دستش را روی سگک کمربندش فشار داد: کجاش طبیعیه؟ واسه زنت این همه خرج می کنی! یه عمر همخونه باشید یه عمر باهاش خاطره می سازی!سفر، ویلا، دریا، پاریس، ترکیه، ارمنستان، مالزی، لبنان، زیارت مکه، کربلا،نجف، سوریه، مشهد،قم، همین شابدولعظیم، جایی نمونده باشی که نبرده باشیش، خوشی و ناخوشی هاتون کنار هم باشه.بچه دار بشید،بچه هاتون رو با عشق بزرگ کنید، بعد زنت برای تو بشه عین یک تکه گوشت سرد؟ اون وقت یک ج(...)خانم را که نه باهاش خاطره ای داری نه بیشتر از صد تومن قراره توی کاسه ش بذاری رو از گوشه خیابان بلند کنی و بیاوری ببینی چه خوش اخلاق و پرحوصله و شادابه...اگه به سن و سال باشه، اون ج(...)خانم هایی که من بلند می کنم، همشون هم سن و سال زنم هستن، بی وجدون نیست ,م دختر همسن دختر خودمو بلند کنم، همشون هم سن زن خودمن، ولی زن یخ من کجا و اون ج(...)خانومای داغ کجا! اونوقت می گی طبیعیه! کجاش طبیعیه؟

-گفتم که! کاملا هم طبیعیه!

دوباره نشست روی صندلی:چیش طبیعیه؟

خنده ام گرفت! مغز آدم ها شیشه ای نیست , که بشود داخلش را دید، از حرف ها و رفتارهاست که می شود آدم ها و افکارشان را شناخت، حالا از روی رفتارش می شد فهمید که زنش را دوست دارد و اهل رها کردن او نیست، از زور نیاز جنسی رو آورده به آن کارها! لابد در حین رابطه هم به جای لذت بردن، فقط ذهنش درگیر این پرسش بزرگ است و کل رابطه کوفتش می شود و چیزی از آن نمی فهمد!

-ببین! تو نمایشگاه ماشین داری!

-خب!

-تا حالا شده پسرت ازت سوییچ یه ماشین رو بخواد که بره باهاش یه چرخی بزنه!

-منظورت چیه؟

-چرا جوابمو نمی دی؟

-خب آره ولی ندادم بهش!

-چرا؟

روی صندلی اش جابجا می شود و قیافه یک متخصص را به خود می گیرد که درباره تخصصش حرف می زند:اولا ماشینا مدل بالاس، یه خط کوچیک روی بدنش قیمتشو میندازه، بعدشم پسرم بدعادت می شود،جوونه، هوا برش می دارد و دختر مختر سوار می کنه و بعدشم که...

-خب اگر الان یک مشتری پولدار بیاد توی نمایشگاه و از یک ماشین با قیمت میلیاردی خوشش بیاد، ولی بگه دلش می خواد با ماشین یه دوری بزنه چی؟

-خب معلومه که سوییچو بهش می دم!

-چرا؟

-چون مشتریمه! باید مشتری داری کنم.کاسبی همینه!

-چطور به پسر خودت که از نطفه خودته و توی خونه خودت بزرگ شده و عزیز دلته و باهاش خاطره داری و براش کلی پول خرج کردی اطمینان نکردی ولی به یک غریبه اطمینان کردی؟ فقط به خاطر این که پولدار گردن کلفتیه!همین؟

-داری منو محاکمه می کنی؟

-نه!نه! من دارم می گم خودتم هر روز با این مساله طبیعی روبرو هستی ولی حالا که ماجرای تفاوت رفتار زنت و فاحشه ها برات معما شده؟

-آخه بازم نمی فهمم منظورتو!

-ببین! اون فاحشه وقتی میاد سراغ تو، تو براش بیزنسی، تو مشتری اون حساب می شی! باید باهات خوش اخلاق و خوش برخورد باشه! باید مشتری داری کنه! چون اون رابطه ای که با تو داره احساسی نیست، رابطه شغلیه! می فهمی؟ تو وقتی سر کارت هستی با مشتری ها خوشرو و خوش برخوردی! بدون این که با اونا خاطره خوشی داشته باشی! درسته؟ ولی همون لحظه اگه زنت بهت تلفن کنه شاید با اوقات تلخی جوابشو بدی! یعنی احساس واقعیتو که در اون لحظه بی حوصله بودنه، به زنت نشون می دی! ولی جلوی مشتری هات، چه بی حوصله باشی و چه باحوصله، خودتو شاداب و خوشرو نشون می دی چون اون مشتری توئه! اون فاحشه خوش اخلاق هم وقتی کارش با تو و مشتری های دیگه تموم میشه، وقتی میره خونه، برج زهرماره، خستس! بی حوصلس! می زنه تو سر بچش! همون طور که تو، وقتی با لب خندان از مشتری هات خداحافظی می کنی و می رسی خونه، بی حوصله و خسته ای، به لبخند زنت بی اعتنایی می کنی! این حکایت همه آدماس که توی محل کار یک شکل اند و توی خانه یک شکل دیگر، باید حواسمان جمع باشد که خانواده ما هم مشتری های عاطفی ما هستن! حالا توی محل کار پول مبادله میشه و توی خانواده محبت! اگر مشتری داری نکنیم ، اونا هم هم از ما سرد می شن! این کجاش عجیبه؟ مشتری داری بلد نیستیم که اینجوری میشه!

در حالی که ابروهاش را بالا داده بود به حرفهام گوش می داد، بدون این که جهت نگاهش که به دیوار سفید پشت سر من بود را تغییر دهد،گفت:گاهی هم مشتری، مشتری نیس ، دیگه خریدارت نیس!

از این جوابش فهمیدم به هر حال از زنش سرد شده اما دلش به حال آن همه خاطره که با او داشته می سوزد، پس لابد می تواند به خاطر آن خاطره ها هم که شده، کنار او بماند.گفتم:باشه اما تو بازار گرمی خودتو بکن! از تو حرکت از خدا برکت!

آلزایمر، یعنی فراموشت کرده باشند، تو هم خودت را فراموش کنی...
ما را در سایت آلزایمر، یعنی فراموشت کرده باشند، تو هم خودت را فراموش کنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : relations-philosophy بازدید : 83 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 17:13